این آخرین عکسی بود که اون زمونِ احمقانهای خودکشی گرفته بودم، کنار اون صخره کذا، خیلی جدی فرستادم جایی که بذارن برا آگهی :)) البته که باس بابت این اشتباهات فاحش دیگه واقعا بسازم خنجری نیشش ز فولاد و زنُم بر دیده و این صحبتها.
-امروز برنامه مسلمونی بود، تضرع به جای طلب.
-من خیلی حرف داشتم امروز، ولی چشم هر چقدرم تخمیباشه چیزی برای گفتن باقی نمیذاره، از این رو. روضهی بازه چشم.
-میشه برام موسیقی بفرستید؟